در نوشته برآنیم تا از چگونگی برخورد با مخاطبان در نظام تربیت دینی بگویم ، همان موضوعی که از آن با عنوان مدیریت فرهنگی یاد میشود ، موضوعی که رشد جامعه در گرو انجام صحیح آن است. مدیریت فرهنگی، مبتنی بر مواجهه با مخاطبان است و زمانی ثمربخش است که مواجهه ، درست و به قاعده باشد. هرگونه کاستی و اشکال در برخورد و مواجهه ، تأثیری ناهنجار بر پذیرش آموزهها خواهد گذارد و احیاناً به کندی روند پذیرش یا گریز یا حتی ستیز مخاطب خواهد انجامید
. آموزههای دینی هر اندازه صحیح ، منطقی و ارزنده هم که باشند، با القای ضعیف یا نادرست از مقبولیت خواهند افتاد ، پس باید درباره چگونگی القای حقایق ارزشمند دین اندیشید و نحوه مواجهه صحیح را به دست آورد
. بیتوجهی به این موضوع نه فقط بسیاری از فرصتهای دینداری را از جامعه میگیرد که بسیاری از آنها را به تهدیدی جدی مبدل خواهد ساخت؛ پیدایش و گسترش ناهنجاری های گوناگون اخلاقی در جامعه دینی نوپای ما فقط معلول تهاجمات بیوقفه دنیای غرب نیست؛ بلکه به چگونگی مواجهه ما هم مربوط میشود. تربیت دینی ، تربیتی ناظر به همه ابعاد وجود بشر است و بیتوجهی به هرکدام ازاین ابعاد، فاصله گرفتن از دین و کاهش رغبت به آموزههای آن را درپی خواهد داشت؛ از این رو در مواجهات دینی باید به همه ابعاد انسان توجه شود. مواجهه با مخاطبان را به چهارگونه کلی میتوان تقسیم کرد که نگارنده آنها را با نامهای ذیل معرفی میکند:
الف . مواجهه الزامی–تکلیفی
ب. مواجهه اقناعی - تبیینی
ج . مواجهه احساسی - تهییجی
د . مواجهه اعتدالی - تلفیقی
در مواجهه الزامی، زبان القای مضامین ، زبان توظیف و تکلیف است ، تربیت افراد از محیط خانه تا شهر و کشور، تربیتی دستوری است. کودک، نوجوان و جوان پیوسته در معرض گفتار «باید انجام دهی» و «نباید انجام دهی» قرار دارد و خود را مجبور به انجام فرامین دین احساس میکند. مخاطب متخلف هم با برخورد تلخ دستوردهندگان و ناظران روبه رو میشود. تحکم ، تبکیت ، انکار و تهدید از اوصاف و عوارض این مواجهه است. زبان گوینده در این مواجهه ، پیوسته تحکمیاست و برای همین ، موجب پدید آمدن فشار بر مخاطبان است.مراعات مراتب امر به معروف و نهی از منکر از کلام نرم و لطیف هم تغییری در سرنوشت این نوع تربیت پدید نمیآورد؛ زیرا روح حاکم براین مواجهه ، روح الزام و تکلیف است . فشار الزامات پیوسته و احساس تکلیف همیشگی که ملازم با عمل به دستورات است ، نخست بیرغبتی به انجام تکالیف پدید میآورد و درپی آن تخلف روزافزون و گریزپایی و فاصله گرفتن از دین را موجب میشود و چه بسا به ستیز با دین نیز بینجامد.
اما مواجهه اقناعی–تبیینی، شفاف ساختن واقعیت وتبیین حقیقت برای عقل مخاطب است
.گوینده میکوشد تا عقل مخاطب را قانع سازد ، نه آنکه او را ملزم به پذیرش مضمون القا شده کند. بدیهی است که الزام، نقشی مستقیم در شناخت واقعیت ندارد و برای شناخت واقعیت باید ذهنی جوینده داشت و با تلاشی عقلانی به کشف واقعیت پرداخت، پس صفت گوینده در این مواجهه، جویندگی است؛ گویی متکلم با مخاطب ساختن عقل مخاطب، او را با خود برای کشف واقعیت همراه میسازد و تا وقتی مخاطب، واقعیت را نیافته است به پذیرش آن وادارش نمیکند. چرا که درصورت وادارکردن، دیگر عقل او را مخاطب نساخته و از عرصه مواجهه عقلی خارج شده است.
بنابراین در مواجهه عقلی ، القای مضامین دینی، اقناعی است؛ یعنی روشن ساختن واقعیت برای مخاطب به اندازهای که قانع شود و درصورت قانع نشدن ، این تلاش باید ادامه پیدا کند و سطح اقناعی مطلب ارتقا یابد نه آنکه الزام و تحکم پیشه شود.
اما در مواجهه احساسی، قلب مخاطب مورد توجه گوینده است. او با زبان احساس سخن میگوید و میکوشد احساس مخاطب را نسبت به مضامین دینی برانگیزد و عواطف او را نسبت به خوبیها و ترک بدیها تهییج کند واز آنجا که محبت و نفرت، اصلی ترین احساسات وحالات قلب انسان است، پس مورد توجه گوینده قرار میگیرد. او میکوشد نسبت به حقایق نیک و بد، محبت و نفرت برانگیزد. برانگیختن محبت به باورها، خصلتها و رفتارهای شایسته و نفرت از ناشایستگیها، مقصد این مواجهه است. بدیهی است که این شیوه، گریز و ستیزی را نسبت به آموزههای دین پدید نمیآورد؛ زیرا زبان آن، الزام نیست تا تقابلی را درپی بیاورد
ولی با وجود امیال نفسانی، از توان آن کاسته میشود. نگارنده بر این باور است که تربیت دینی باید تلفیقی از تربیت احساسی، اقناعی و الزامیباشد و شیوههای الزام ، تبیین وتهییج به شکلی مناسب با یکدیگر آمیخته و به کار بسته شود تا نه گریزی پدید آید و نه فریبی رخ دهد. الزام مخاطب در این شیوه ، فشار چندانی بر او وارد نمیکند تا او را نسبت به دین، بیرغبت و گریزان سازد؛ چرا که عقلش باور کرده و قلبش ایمان آورده است. از سویی الزام ، قدرتی به مخاطب میبخشد که در برابر امیال نفسانی تاب آورده و از غلتیدن در پندار مصون بماند
. اکنون با توجه به مطالب گفته شده میتوان به نقاط ضعف مدیریت فرهنگی جامعه پی برد، نقاطی که نقش قابل توجهی در بی رغبتی، بی اعتنایی و گریز جوانان از دین دارد. آنگاه که تنها شیوه یا شیوه غالب به کار رفته درجامعه ، شیوه الزامی میباشد. گریز و فاصله گرفتن از دین، امری غیرمنتظره نیست و این خطری است که جامعه جوان کشور ما را تهدید میکند و هم از این رو باید درصدد راهحلی برای رفع این معضل بود و تنها راهحل مناسب، تلفیق شیوههای تربیتی الزامی، اقناعی و احساسی با یکدیگراست.
مدیریت فرهنگی در جامعه دینی ما آن زمان از آسیب دین گریزی مصون مانده و گرایش غالبی به دین را اقتضا میکند که تلفیقی صحیح از اقناع ، احساس و الزام درآن صورت گیرد ؛ به این معنا که مدیران و مسئولان فرهنگی ، فضای جامعه را از اقناع و احساس نسبت به آنچه باید الزام شود، اشباع سازند و به این منظور لازم است با دقت به بررسی و تحلیل هر یک از شیوههای سه گانه مذکور پرداخت و سپس درباره تلفیق مناسب آنها اندیشید تا بهترین شیوه را در مدیریت فرهنگ دینی جامعه به کار بست.
از آنجا که خاستگاه حرکت های ارادی انسان محبت و علاقه او نسبت به کسی یا چیزی است و بدون آن حرکتی پدید نمیآید، پس برای ایجاد و اشاعه رفتارهای دینی یا منطبق ساختن رفتارها برطبق دین، باید نسبت به آن رفتارها محبت و علاقه پدید آورد و احساس خوشایند برانگیخت ، البته برای ایجاد احساس نسبت به هر چیزی نخست باید تصویر و تصدیقی نسبت به آن پدید آورد که این دو همان آگاهی و گواهی است که موضع آن ، عقل مخاطب است
. اقناع عقلی، همان ایجاد تصدیق وگواهی نسبت به گزاره ها است. تعلیم و اقناع عقلی، مقدمه ای برای پیدایی احساس در قلب است و بدون آن، رسیدن به احساس بسیار دشوار یا نشدنی است. هم از این رو برای اشاعه مضامین دینی همچون حجاب، نخست باید عقل مردم را مخاطب قرار داد و با عرضه دلایل کافی و روشن، درراه اقناع ایشان کوشید . جامعه دینی باید پیوسته از اقناع عقلی ، اشباع شود تا عقل آحاد مردم نسبت به مضامین دینی همیشه قانع باشد.
تلاش برای اقناع مردم نسبت به مضامین پیشگفته افزون بر آنکه مقدمهای برای پیدایش احساس قلبی در آنها است، موجب نهادینه شدن خرد ورزی در جامعه میشود. آنگاه که اقناع عقلی استمرار یابد، مهارت جست وجوی دلیل و کاوش عقلی در آحاد مردم پدید میآید، و جامعهای که اهل اندیشه باشد از ابتلاء به خرافات و کژی ها مصونیت مییابد واحساساتش نسبت به هر کالای فرهنگی که درآن عرضه شود ، تحریک نمیشود.
پس از اقناع عقلی نوبت به ایجاد احساس میرسد که دشوارترین بخش تربیت و مدیریت فرهنگی به شمار میرود. زیرا در این بخش، قلب انسان ها مخاطب است و دست یافتن به این عرصه ، بسیار دشوارتر از دست یافتن به عرصه عقل است. برای این کار میتوان از ابزار هنر بهره های بسیار برد ؛ زیرا هنر ، تبیین زیبای مفاهیم واقعی یا خیالی است و هنرمند، کسی است که به زیبایی ، مفاهیم ذهن خویش را تبیین میکند. او با آفرینش زیبای آرمانها و آرزوهای خویش در قالبهای دیداری یا شنیداری، ذهن و دل مخاطبان را به فضای آرزوهای خود برده و به سیر و سیاحت در آن وامیدارد، احساس آنها را برانگیخته و علاقهمندشان میکند
. گاه چشم بینندگان را ساعتها به نقش آفرینیهای خویش، خیره ساخته و گاه مبهوت از شنیدن نغمات موزون خود میسازد ؛ هم از این رو است که هنرمند را رساترین زبان برای انتقال آرمان ها دانسته و هنر را از برجستهترین مخلوقات الهى و ارزشمندترین صنع پروردگار دانستهاند که باید آن را ارج گذاشت. آنگاه که مضامین ارزنده دینی هنرمندانه القا شوند ، احساسات را تهییج کرده و شیفتگی پدید آورند
. با اشباع جامعه از عقلانیت و احساس نسبت به مضامین دینی ، کشش و پذیرش لازم و کافی برای هر تکلیفی فراهم میشود و مخاطبان بدون هیچگونه احساس منفی، با جان و دل روی به تکالیف و وظایف میآورند
.آنچه جامعه دینی ما به آن نیاز دارد ، توجه کافی به عقل و دل مخاطبان است. کم توجهی به اقناع و احساس آسیبی جبران ناپذیر در پی خواهد داشت. جامعه ما با موضوعات گوناگون دینی مثل حجاب، حیا و خصلتهای گوناگون اخلاقی روبه رو است که برای تثبیت آنها باید تلاش پیوسته برای اقناع و ایجاد احساس انجام گیرد و این در حالی است که شاهد خالی بودن فضای جامعه از دو عنصر اقناع و احساس نسبت به بسیاری از موضوعات دینی از جمله حجاب و عفاف هستیم
. پوشش مناسب ازجمله موضوعات مهمیاست که بهداشت روانی و سلامت روحی جامعه بستگی جدی به آن دارد و آنچه تاکنون درباره آن انجام شده است، فقط مواجهات الزامی- تکلیفی مراکز گوناگون بوده است که یا از وجوب رعایت و حرمت و مجازات ترکاش نوشته و گفتهاند و یا مجریان نظم برای رعایت آن، از توان انتظامیخود بهره بردهاند و آنچه از آن خبر درخوری نبوده و نیست، تلاش برای اقناع و ایجاد احساس است و هم از این رو پیوسته از استحکامش کاسته شده و گریز از آن، فزونی میگیرد . کجا دیده یا شنیده اید که نسبت به زشتی آفات ویرانگری همچون رشوهخواری، رباخواری، دروغ و غیبت، اقناعی عقلی انجام شود چه رسد به آنکه در دلها احساس نفرت ایجاد شود. فقط آنچه گاه دیده یا شنیده میشود، سخن از حرمت آنها و عقابی است که برای مرتکبان آن درنظر گرفته شده که این مواجهه از سنخ مواجهات الزامی- تکلیفی است .
دولتی که میگوید باید معروفات و منکرات را به خرد و عقل مردم شناساند و احساس خوشایند و بدآیند را در قلبشان نشاند و در مرتبهای متأخر، ملزمشان ساخت و سرانجام، متخلفان معاند را مجازات ساخت . اکنون میتوان گفت که این کوچکترین تقاربی با سکولاریزم ندارد؛ چرا که سکولاریزم، مضامین دینی را به انزوا میراند و در شیپور اباحیگری میدمد و این راه گرایش به دین و اشاعه دینداری را ترسیم میکند و از راه های نادرست، بازمیدارد
.